داستانک


























بسیجیان شهرستان کوهدشت

یه روز از خونه بیرون زدم دیدم تو خیابون چه شلوغه ؟همه مردم تو خیابون بودن وای چه هیاهویه همه از هم فرار می کردن چه گیر و داری بود مات و مبهوت به همه نگاه می کردم چرا از هم فرار می کنن؟ یه دفعه ای صدای شیپوری درآمد گوشامو گرفتم خیلی صداش بلند بود بعد اون دیدم یه تعداد سواره نظام اومدن تک به تک آدما رو می گرفتن و می بردن یه تعداد هم سراغ من اومدن و به زور منو بردن یه سالنی بود پر از آدم چند نفر هم اون بالا نشسته بودن نامه تک تک آدما رو می خوندن .

شما آقای رئیس : 1. سوء استفاده از بیت المال 2. ناحقی در حق کارکنان خود 3. ناحقی در استخدام افراد و پارتی در آن 4. استفاده از اموال بیت المال 5. .... گفت و گفت تا ....

شما آقای کارمند: 1. سوء استفاده از اموال بیت المال 2. کم کاری در امورات محوله 3. بد رفتاری با مردم و ارباب رجوع 4..... گفت و گفت تا ....

شما آقای بازاری : 1. احتکار 2. جنس خوب و بد را قاطی کردن 3. از حق مردم دزدیدن 4. بد حسابی 5..... گفت و گفت تا....

شما آقای .... شما خانم .....

وای چه هیاهویی بود .

شما ..... : 1. به خاطر عبادات 2. به خاطر راستگویی 3. به خاطر امانتداری 4. به خاطر درستکاری 5..... گفت و گفت تا....

و اما شما ....

با من بودن حالا نوبت من رسید ، نامه ام را باز کرد و شروع به خواندن کرد.

1. فراموشی در حق امام و شهدا 2. ریاکاری در کارهای محوله 3.ناحقی در حق مردم 4..... گفت و گفت تا....

همه بدیهامو گفت یعنی الان روز محشره؟ چه سخته؟

خدایا یه فرصت کوتاه دیگه به من بده تا جبران کنم جبران همه بدیها جبران همه فراموشی ها .

خدایا یه فرصت دیگه بده تا همه کارمو درست کنم .

خدایا یه فرصت دیگه بده تا همه ناحقی هامو جبران کنم . یه فرصت دیگه بده تا حقامو نسبت به بیت المال پس بدم. یه فرصت دیگه بده تا ناحقی رو به جای حق نشان دادم درستش کنم. خدایا یه فرصت دیگه بده تا استخدامی که به پارتی و زور انجام داده بودم از صاحبان حق حلالیت بطلبم. خدایا یه فرصت دیگه بده تا ..... .

اما نه فرصتی نمونده بود . اومدن دنبالم تا منو ببرن وای خدای مهربان . دو نفر آدم خشن و گرز و چماق به دست . می خواستم فرار کنم که یه دفعه ای یکیشون با گرزش تو سرم زد و ..... .

با پریشونی از خواب پریدم نفس نفس دور و ورمو نگاه کردم دیدم هوا تاریکه ، تو خونه ام ......

وای خدا خواب دیدم..... شکر شکر الحمدالله که خواب بود .

اما نه یه روز در بیداری این روز رو خواهم دید و منم با اعمال خودم . با بدرفتاریهای خودم در حق دیگران.... با ظلمهای خودم در حق جوانان این مملکت.... با حق شکنی های خودم در حق مردم ..... وای خدا تو یه فرصت دیگه به من دادی .

آیا من باز به کارهایم ادامه می دهم یا ......



نظرات شما عزیزان:

سجاد
ساعت22:27---24 شهريور 1390
سلام بر بزرگ مرد بسيج كوهدشت ،خسته نباشيد برادر.وب جالبي دارين ومطالبش مناسب خواندن براي تمامي برو بچه هاي بسيج مي باشد واميدوارم همينطورادامه بدين تا ما بسيجيان مثل گذشته پيروز ميدان در عرصه جنگ نرم ومقابله با تهاجمات فرهنگي (البته غير فرهنگي استكبار) باشيم
در ضمن هر دستوري داشته باشين اطاعت امر مي كنيم.
((يا علي))


بايدرفتارعلوي درميان مسئولان نظام جمهوري اسلامي نهادينه شود ،آنروز است كه هيچ گونه آسيب وخطري اين نظام را تهديد نمي كند.
حضرت امام خامنه اي (مدظله العالي)@


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,ساعت توسط حسام الدین کوشکی| |

مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
Design By : Night Melody